کد مطلب:301526 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:141

کیفیت وفات حضرت


1- به ام سلمه فرمود: برایم آبی آماده كن تا بدان غسل كنم، ام سلمه آب را آورد، غسل كرد و جامه پاكی پوشید، دستور داد بسترش را در وسط اتاق بگستراند،به طرف راستش رو به قبله خوابید و دست راستش را زیر صورتش گذاشت. [1] .

2- در روایت دیگری آمده كه: حضرت به اسماء فرمود: آبی برایم آماده كن، بعد با آن غسل كرده و سپس فرمود: جامه های جدیدم را به من بده، آنها را پوشیده و فرمود: بقیه حنوط پدرم را از فلان جا برایم بیاور و زیر سرم بگذار و مرا تنها گذاشته و از اینجا بیرون برو، می خواهم با پروردگارم مناجات كنم.

اسماء می گوید: از اتفاق بیرون شدم و صدای مناجات آن حضرت را می شنیدم، آهسته به طوری كه مرا نبیند وارد شدم دیدم دست به سوی


آسمان دراز كرده و می گوید: پروردگارا به حق محمد مصطفی و اشتیاقی كه به دیدار من داشت، و به شوهرم علی مرتضی و اندوهش بر من و به حسن مجتبی و گریه اش بر من و به حسین شهید و پژمردگی و حسرتش بر من و به دخترانم كه پاره تن فاطمه می باشند و غم و اندوهی كه بر من دارند، از می خواهم كه بر گناهكاران امت محمد ترحم فرمائی و آنان را بیامرزی و به بهشت وارد كنی كه تو بزرگوارترین سوال شوندگان و مهربان ترین مهربانانی. [2] .

3- و گفت: قدری مرا به خود واگذار و بعد مرا بخوان، اگر پاسخ تو را دادم كه بسیار خوب و اگر جوابی ندادم بدان كه من به سوی پدر خود، (یا پروردگارم) رفتم.

اسماء لحظه ای حضرت را به حال خود واگذاشت و بعد صدا زد و جوابی نشنید، صدا زد ای دختر محمد مصطفی، ای دختر گرامی ترین كسی كه زنان حمل او را عهده دار شدند، ای دختر بهترین كسی كه بر روی ریگ های زمین پای گذارده، ای دختر كسی كه به پروردگارش به فاصله دو تیر كمان و یا كمتر نزدیك شد، اما جوابی نیامد چون جامه را از روی صورت حضرت برداشت، مشاهده كرد از دنیا رخت بر بسته است، خود را به روی حضرت انداخت و در حالیكه ایشان را می بوسید گفت: فاطمه آن هنگام كه نزد پدرت رسول خدا رفتی سلام اسماء بنت عمیس را به آن حضرت برسان، آنگاه گریبان چاك زده و از خانه بیرون آمد، حسنین به او رسیده و گفتند: اسماء مادر ما كجا است؟ وی ساكت شد و جوابی نداد، آنان وارد اتاق شده دیدند حضرت دراز كشیده حسین علیه السلام حضرت را تكان داد دید از دنیا رفته است، فرمود: ای برادر خداوند تو را در مصیبت مادر پاداش دهد.


حسن خود را بر روی مادر انداخته و گاهی می بوسید و می گفت: ای مادر با من سخن بگو پیش از آن كه روح از بدنم جدا شود، و حسین جلو آمده و پاهای حضرت را می بوسید و می گفت: ای مادر من پسرت حسینم، پیش از آنكه قلبم منفجر شود و بمیرم با من صحبت كن.

اسماء به آنها گفت: ای فرزندان رسول خدا بروید نزد پدرتان علی علیه السلام او را از مرگ مادرتان خبردار كنید، آن دو از منزل بیرون رفته و صدا می زدند:یا محمداه یا احمداه، امروز كه مادرمان از دنیا رفت رحلت تو تجدید شد، بعد به مسجد رفته و علی علیه السلام را خبردار كردند حضرت با شنیدن خبر فوت فاطمه علیهاالسلام از هوش رفت و با پاشیدن آب بر او به هوش آمد و چنین گفت: ای دختر حضرت محمد به چه كسی تسلیت بگوئیم، من همیشه به وسیله تو دلداری داده می شدم، بعد از تو چه كسی موجب دلداری و تسلیت من خواهد شد.

مسعودی گوید: بعد از آن كه حر زهراء دیده از جهان فروبست علی علیه السلام به شدت ناراحت شد، گریه اش شدید و آه و ناله اش بلند شد و در این باره چنین سرود:


لكل اجتماع من خلیلین فرقه

و كل الذی دون الممات [3] قلیل


یعنی: برای هر اجتماعی از دو دوست جدائی است و هر آن چه كه به مرگ نپیوندد اندك است.


و ان افتقادی واحدا بعد واحد

دلیل علی ان لا یدوم خلیل [4] .


از دسدت دادن من یكی بعد از دیگری را دلیل بر آنست كه هیچ دوستی دوام نخواهد داشت.

4- علامه مقرم گوید: ام سلمی همسر ابورافع گوید [5] در دوران بیماری


حضرت زهرا از آن حضرت عیادت می كردم، صبحگاهی به عیادت آن حضرت رفتم و او را همچون روزهای قبل دیدم، به من فرمود: ای مادر قدری آب برایم فراهم كن تا غسل كنم، بهتر از همیشه غسل كرد و سپس فرمود: ای مادر جامه های جدیدم را برایم بیاور آن را پوشید و دستور فرمود كه من بسترش را در وسط اتاق پهن كنم،رو به قبله بر روی آن خوابید [6] و گفت: ای مادر من هم اكنون از دنیا خواهم رفت، كسی روپوش از روی من برندارد.

اسماء بنت عمیس می گوید: هنگامی كه فاطمه وارد خانه شد، قدری او را به حال خود گذاشتم و عبد او را صدا زدم، پاسخ نداد، بار دیگر صدا زدم: ای دختر محمد مصطفی، ای دختر گرامی ترین كسی كه زنان او را حمل كرده اند، ای دختر بهترین كسی كه قدم بر روی زمین گذارده، ای دختر كس كه به پروردگارش به اندازه دو تیر كمان یا كمتر از آن نزدیك شده بود، پاسخی نداد، وارد خانه شده و روپوش از رویش برداشتم، در این هنگام دیدم كه حضرت به شهادت رسیده و جان به جان آفرین تسلیم كرده پایدار و ستمدیده و در پیشگاه خدا ماجور بود و بین مغرب و عشاء از دنیا رفت در حالیكه خود را بر روی آن حضرت انداخته و ایشان را می بوسیدم چنین می گفتم: ای فاطمه، هنگامی كه به خدمت پدرت صلی الله علیه و آله و سلم رسیدی سلام مرا به آن حضرت برسان، در همین بین حسنین علیهماالسلام وارد خانه شده فهیمدند كه مادرشان فوت كرده است، حسن علیه لسلام خود را بر روی مادر انداخته او را می بوسید و می گفت: ای مادر را می بوسید و می گفت: ای مادر من پسر تو حسینم، بیش از آن كه قلبم پاره شود و بمیرم


با من سخن بگو، بعد به مسجد رفته و پدرشان را از شهادت مادرش آگاه كردند، امیرالمومنین علیه السلام به منزل آمده و می گفت: ای دختر حضرت محمد به چه كس خود را دلداری دهم، من خود را به تو دلداری می دادم، بعد از تو چه كسی موجب تسلیت و دلداری است.؟ خداوندا، من از دختر پیامبرت صلی الله علیه و آله و سلم راضی هستم، خداوندا او بی كس و تنها است انیس اوباش او از ما بریده و دور است به او پیوند زن و تنهایش مگذار، او ستمدیده است ای بهترین داوران برایش داوری كن.

ام كلثوم در حالیكه چادر بر سر انداخته از خانه بیرون آمد و فریاد می زد، ای بابا، ای رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم، هم اكنون براستی تو را از دست دادیم به گونه ای كه دیگر دیداری نخواهد داشت.

شیون و فریا تمام مدینه را گرفته بود، مردم اطراف خانه امیرالمومنین را گرفته منتظر خروج جنازه بودند، ابوذر از خانه بیرون آمده و خطاب به آنان گفت، برگردید، تشییع جنازه دختر پیامبر تا امشب به تاخیر افتاده است.

امیرالمومنین خود مشغول غسل دادن حضرت زهراء شد.

امام صادق علیه السلام می فرماید علت آن كه خود حضرت علی امر غسل دادن را به عهده گرفت آن بود كه حضرت زهرا صدیقه است و او را باید صئیق غسل دهد چنانكه حضرت مریم را حضرت عیسی علیه السلام غسل داد.

و نیز فرمود: كه امیرالمومنین، سه بار و پنج بار بر بدن آن حضرت آب ریخت و در پنجمین بار مقداری كافور ریخته و گفت: خداوندا این كنیز تو و دختر رسول و برگزیده تو از میان آفریدگانت می باشد، خداوندا حجت او را تلقینش كن، برهانش را بزرگ و درجه اش رفیع و الاقرار ده و او را در كتاب حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم جای ده.

از زیادتی حنوط رسول خدا او را حنوط كرد و این همان حنوطی بود كه جبرئیل آورده و رسول خدا فرموده بود: یا علی و یا فاطمه این حنوط


بهشتی است كه جبرئیل برایم آورده و به شما سلام رسانیده و می گوید آن را تقسیم كنید مقداری از آن من و بقیه از آن شما دو نفر باشد، فاطمه علیهاالسلام عرض كرد: یك سوم آن از شما باشد و بقیه به نظر علی علیه السلام است كه هر چه صلاح دانست انجام دهد، رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم گریسته و او را در آغوش گرفت و فرمود: تو موقف، رشیده، هدایت شده و الهام شده هستی، یا علی در مورد بقیه نظرت را بگو، علی علیه السلام فرمود نیمی از آن مال خود حضرت زهرا و نصف دیگر از آن هر كس كه شما بفرمائید حضرت فرمود: آن هم مال تو باشد.

علی علیه السلام حضرت زهرا را در هفت پارچه كفن كرد و پیش از آن كه بند كفن را به بندد صدا زد ای ام كلثوم ای زینب ای فضه، ای حسن و ای حسین بیائید و از مادرتان بهره بگیرید كه لحظه جدائی فرارسیده و دیدار در بهشت خواهد بود،حسنین علیهماالسلام جلو آمده و می گفتند: آه و افسوس همیشگی از فقدان جدمان و حضرت محمد مصطفی و مادرمان فاطمه زهراء علیهاالسلام، هنگامی كه جدمان را ملاقات كردی سلام ما را برسان و به آن حضرت بگو، ما بعد از تو در دنیا یتیم شدیم.

امیرالمومنین می فرماید: من گواهی می دهم كه در آن لحظه فریاد و ناله فاطمه بلند شد دستهای خود را دراز كرده و حسنی را در آغوش كشید و به آهستگی به سینه چسبانید، در این هنگام سروش غیبی صدا زد ای ابوالحسن آن دو را از روی سینه حضرت زهرا بردار، به خدا سوگند فرشتگان آسمان را به گریه انداختند، حضرت آن دو را بلند كرده بند كفن را بست و بر آن حضرت نماز خواند و در آن نماز حسنین علیهماالسلام و عقیل و عمار و سلمان و مقداد و ابوذر شركت داشتند و او را در خانه اش دفن كرد.

هنگامی كه او را در لحد گذارد فرمود: بسم الله الرحمن الرحیم، بسم الله و بالله و علی مله رسول الله محمد بن عبدالله، ای فاطمه صدیقه، من تو را به كسی تسلیم كردم كه از من شایسته تر است، برای تو آن چه را پسندیدم كه


خداوند برایت خواسته بود و بعد این آیه شریفه را قرائت كرد:

«منها خلقناكم و فیها نعیدكم و منها نخرجكم تاره اخری» [7] .

در حدیث دیگر آمده كه: امیرالمومنین هنگامی كه او را در قبر گذارده و خاك قبر او را صاف كرد دو فرشته بر او وارد شده و از او پرسیدند پروردگار تو كیست؟ پاسخ داد: «الله» پروردگار من است، گفتند: پیامبرت كیست؟ گفت پدرم حضرت محمد، گفتند: امام تو كیست؟ گفت: همین كسی كه بر كنار قبرم ایستاده، «علی» امام من است.

بعد صورت هفت یا چهل قبر در بقیع ساخت، هنگامی كه بزرگان مدینه متوجه شدند كه حضرت را دفن كرده و قبرهای تازه ای در قبرستان بقیع ایجاد شده است تشخیص قبر حضرت فاطمه بر آنها دشوار شده و گفتند: عده ای از زنان مسلمانان بیایند و این قبرها را نبش كنند تا بدن فاطمه را بیرون آورده و بر آن نماز بخوانیم،این خبر به امیرالمومنین رسید با حالت خشم و غضب در حالی كه جامه زردی كه در شرائط ناگوار و دشوار می پوشید بر تن كرده ذوالفقار به دست گرفته، از منزل بیرون آمده و سوگند یاد كرد كه اگر قبرها تغییر كند و یك سنگ جابجا شود شمشیر در بین شما خواهم نهاد، عمر و عده ای از یارانش به او رسیده و گفتند: چرا این كار را كردی، به خدا قسم ای ابوالحسن ما قبرش را نبش می كنیم و بر او نماز می خوانیم. حضرت یقه او را گرفته و او را بر زمین كوبیده و به او گفت، ای پسر زن سیاه، من از حق خود بدان جهت دست برداشتم كه مردم از دینشان برنگردند ولی قبر فاطمه را به خدائی كه جانم در دست او است اگر یك سنگ آن جابجا شود زمین را از خونتان سیراب می كنم.

ابوبكر جلو آمده و آن حضرت را به خدا سوگند داد كه دست از او بر


دارد، حضرت او را رها كرد و مردم پراكنده شدند. [8] .


[1] بلادي بحراني «وفات فاطمه الزهراء» 77.

[2] وفاه فاطمه الزهراء / 78.

[3] در نسخه بدل «دون الفراق.

[4] در نسخه بدل چنين آمده است، فاطمه بعد احمد.

[5] بيت الاحزان / 150- 152.

[6] بعد دست راست خود را زير سر نهاد و رو به قبله خوابيد، بحارالانوار 43/ 188 و دستش را زير گلويش نهاده و گفت من هم اكون از دنيا خواهم رفت «تذكره الخواص 318» و دست راستش را زير سر نهاد «وفاه الزهراء/ 79» تاليف بلادي.

[7] «طه» 55، شما را از زمين آفريديم و به آن برمي گردانيم و بار ديگر شما را از آن بيرون مي آوريم.

[8] وفاه الصديقه الزهراء عليهاالسلام، 106- 110.